خاطره سفر به بوشهر ؛ملخ موجود لذیذی است!
به گزارش وبلاگ چاپارها، اواخر شهریور سال گذشته بود که راهی شهر بوشهر شدیم. بوشهر جاذبه های گردشگری و تاریخی بسیاری دارد اما دریا و ساحلش چیز دیگری است آن هم برای من و همسفرانم که دیدن دریا را به همه چیز ترجیح می دادیم
حاجیه جعفرزاده|وبلاگ چاپارها:
در واقع این سفر کوتاه دوروزه فقط برای دیدن دریا بود و بس؛ هر چند طی سال های گذشته چند مرتبه ای به استان بوشهر سفر نموده و با تمامی جاذبه هایش هم آشنا شده بودیم
به محض ورود به این شهر زیبا به پارک ساحلی رفتیم. هوا گرم بود و یکی از همراهان برای خرید نوشیدنی خنک به طرف دکه ای متحرک و کوچک که در نزدیکی ما بود رفت اما به سرعت برگشت و از من خواست که همراهی اش کنم در حالی که می خندید و می گفت حسابی مشهور شدی و عکست پشت شیشه این اغذیه فروشی سیار است!
باورش سخت بود و خنده دار. به همراه دیگر همسفرانم به این دکه سیار نزدیک شدیم. دوستم درست می گفت. دو صفحه از صفحات روزنامه خبر جنوب پشت شیشه دکه سیار دیده می شد که البته در یکی از این صفحات عکس من (در حال مصاحبه) وجود داشت.
هر چند عکس کوچک بود اما خودمانی ها متوجه می شدند. در دو صفحه از روزنامه خبر جنوب دو گزارش من با تیترهای (ملخ، نوبرانه بهاری خوشمزه در جنوب فارس) و دیگری (شهری در دل زمین) دیده می شد که برایمان جالب بود.
گزارش هایی که تهیه آن ها چند روزی زمان برده بود و بعد از چاپ هم مورد توجه خوانندگان قرار گرفته بود. اولی مربوط بود به حمله ملخ ها به شهرهای جنوبی فارس و خوردن این حشره به عنوان یک خوراک لاکچری بود که البته در این مناطق قدمت دیرینه هم داشت و دومی هم در خصوص شهری دستکند که باستانی است و در نزدیکی شهر صفا شهر واقع در شهرستان خرم بید قرار گرفته و ناشناخته بود.
با دیدن این صفحات خیال بافی همسفرانم آغاز شد. یکی می گفت برای جلوگیری از تابش نور خورشید این روزنامه ها را چسبانده اند مانند خیلی ها که از روزنامه به عنوان سفره استفاده می نمایند و یا به جای خواندن با آن شیشه پاک می نمایند! امادیگری می گفت اینجا ملخ می فروشند و برای تبلیغ از روزنامه استفاده شده…
گرم این نوع حرف ها بودیم که صدایی از داخل یک کانکس که نزدیکمان بود به گوشمان رسید:این صفحات برای خوانده شدن اینجا نصب شده اند نه چیز دیگری.
به طرف صدا رفتم مردی را با موهای جو گندمی دیدم که در حال مرتب کردن خوراکی های جلوی میزش بود. تا مرا دید گفت بستنی ندارم اما نوشیدنی خنک هست و بهتر است روزنامه ها را بخوانید. به طرف همراهانم رفتم و از آن ها خواستم که حرفی نزنند که معین گردد گزارش ها را من نوشته ام . نوشیدنی خریدیم و علت نصب این روزنامه ها را جویا شدیم. توضیحاتش اما جالب بود:
اصالتا استان فارسی هستم- شهرستان خرمبید- اما 40 سالی است در بوشهر زندگی می کنم. جایی که در گزارش روزنامه نوشته باستانی است و خانه هایشان در دل کوه است ما به آن ها می گفتیم حفره، اما 10 ساله بودم که به دلیل شغل پدرم به شهرهای جنوبی فارس و بعد از آن هم به بوشهر آمدیم.
از این شهر و محل تولدم تنها خاطره ای کم رنگ به یاد دارم ولی با خواندن این گزارش بسیار خشنود شدم و به اصالت شهر و خانواده ام پی بردم. این صفحات یاد آور خاطرات شیرین دوران بچگی من هستند. زمانی که ملخ خوردم و نمی دانستم ملخ است. شاید اگر می دانستم نمی خوردم . وقتی 10 ساله بودم ملخ خوردم. واقعا لذیذ است نمی دانم واقعا خاصیت دارد یا نه ولی خوشمزه بود چون هم من می دانم و هم نویسنده این گزارش. به طور حتم این خانم نویسنده ملخ خورده که اینگونه توصیفش هم نموده. در این دو برگ روزنامه زندگی من خلاصه شده و دوست داشتم همه آن ها را بخوانند. هر کسی که به دکه من نزدیک می گردد این صفحات را می بیند و من فقط توصیه می کنم که روزنامه ها را بخوانند. در این صفحات دو مکان تاریخی و زیبای بوشهر هم معرفی شده است. به قول معروف هم فاله هم تماشا.هم گذشته من، هم خاطرات کودکی و هم محل فعلی زندگی ام در این دو صفحه خلاصه شده است.
صحبت های این فروشنده که تمام شد از او تشکر کردم و گفتم خشنودم و بسیار سپاسگزارم که این صفحه ها را خوانده اید اما من مطمئن هستم که گزارشگر مربوطه ملخ نخورده حتی از ملخ یا هر حشره دیگری هم می ترسد چه برسد به آنکه آن ها را بخورد. اما به شهر باستانی و محل تولد پدرتان رفته و در یکی از این دست کند ها یا به قول شما حفره ها هم عکس گرفته.فروشنده چیز دیگری نگفت و فقط خندید. از او خداحافظی کردیم و به طرف ساحل رفتیم.خورشید در حال غروب بود. غروب بوشهر آن روز جور دیگری زیبا بود. زیبایی که من آن را تجربه کردم و مدیون آن مرد فروشنده بود.
منبع: توریسم آنلاین